ابن تیمیّه بنیانگذار اندیشه وهّابیّت
احمد بن تیمیّه، نظریه پرداز وهابیت، در سال 661 ه . ق.(1) پنج سال پس از سقوط خلافت بغداد در حرّان از توابع شام به دنیا آمد و تحصیلات اولیّه خود را در آن سرزمین به پایان برد. پس از حمله مغول به اطراف شام، همراه خانوادهاش به دمشق رفت و در آنجا اقامت گزید.
1. اولین آثار انحراف ابن تیمیه:
در سال 698 ه . ق. به تدریج آثار انحراف در ابن تیمیه ظاهر شد، بهویژه به هنگام تفسیر آیه شریفه «الرَّحْمَـنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى »(2)، در شهر حماة(3) براى خداوند تبارک وتعالى جایگاهى در فراز آسمانها که بر تخت سلطنت تکیه زده است، تعیین کرد(4). این تفسیر، مخالف آیاتى چون: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْءٌ »(5) و «وَ لَمْ یَکُن لَّهُ
برای خواندن ادامه متن بر روی ادامه مطلب کلیک کنید
(1) الدرر الکامنة، ج 1، ص 144.
(2) طه (20) آیه 5. «همان بخشندهاى که بر عرش مسلّط است».
(3) در 150 کیلومترى شهر دمشق واقع است.
(4) او در کتاب العقیدة الحمویّة، صفحه 429 مىگوید: «إنّ اللّه تعالى فوق کلّ شىء وعلى کلّ شىء وأنّه فوق العرش وأنّه فوق السماء ...».
(5) شورى (42) آیه 11. «هیچ چیز همانند او نیست».
کُفُوًا أَحَدُ »(1) مىباشد که خداوند را از هر گونه تشبیه به صفات مخلوقات منزّه ساخته است.
2. عکس العمل افکار باطل ابن تیمیه:
انتشار افکار باطل ابن تیمیّه در دمشق و اطراف آن، غوغایى بهپا کرد؛ گروهى از فقیهان علیه او قیام کرده و از جلالالدین حنفى، قاضى وقت، محاکمه ابن تیمیّه را خواستار شدند؛ ولى او از حضور در دادگاه امتناع ورزید.
ابن تیمیّه همواره با آراى خلاف خود، افکار عمومى را متشنّج مىکرد و باورهاى عمومى را سست مىکرد، تا اینکه در هشتم رجب سال 705 ه، قضات شهر، همراه ابن تیمیّه در قصر نایب السلطنه حاضر شدند و کتاب الواسطیّه وى قرائت شد، پس از دو جلسه مناظره با کمال الدین ابن زَمْلَکانى(2) و اثبات انحراف فکرى و عقیدتى ابن تیمیّه، او را به مصر تبعید کردند.
در آنجا نیز به سبب نشر اندیشههاى انحرافى، به دستور ابن محلوف مالکى، قاضى وقت به زندان محکوم گشت و سپس در 23 ربیع الأوّل سال 707 ه. ق. از زندان آزاد شد.
3. ابن تیمیّه پاى میز محاکمه:
ابن کثیر مىنویسد:
در شوّال 707 هجرى، صوفیّه بهسبب جسارتهایى که ابن تیمیّه به ابن عربى کرده بود به دولت مصر شکایت کردند و داورى بر عهده قاضى شافعى واگذار گردید و مجلس محاکمهاى تشکیل شد، ولى مطلب خاصّى علیه ابن تیمیّه ثابت نشد و در همان مجلس گفت: «لایستغاث إلاّ باللّه، لایستغاث بالنبى استغاثة بمعنى العبارة، ولکن یتوسل به ویتشفع به»؛ استغاثه منحصر به خداوند است و از پیامبر نمىشود طلب یارى کرد، ولى مىشود به او توسل جست و طلب شفاعت کرد.
ولى قاضى بدر الدین احساس کرد که وى در قضیّه توسّل، ادب را نسبت به پیامبر گرامى [ صلىاللهعلیهوآله ] رعایت نمىکند، نامهاى به قاضى شافعى نوشت تا او را به مقتضاى شریعت مجازات نماید.
قاضى شافعى نیز گفت: من نسبت به ابن تیمیّه همان سخنى را گفتم که به دیگر منحرفان مىگویم. آنگاه دولت مصر ابن تیمیّه را بین رفتن به دمشق، اسکندریه و یا زندان، مخیّر ساخت، ابن تیمیّه زندان را برگزید و روانه زندان شد(1).
(1) ابن کثیر به نقل از البرزالى مىگوید: «وفی شوّال منها شکى الصوفیة بالقاهرة على الشیخ تقی الدین وکلّموه فی ابن عربی وغیره إلى الدولة، فردّوا الأمر فی ذلک إلى القاضى الشافعی، فعقد له مجلس وادّعى علیه ابن عطاء بأشیاء فلم یثبت علیه منها شیء، لکنّه قال: «لایستغاث إلاّ باللّه، لا یستغاث بالنبی استغاثة بمعنى العبارة، ولکن یتوسّل به ویتشفع به إلى اللّه» فبعض الحاضرین قال لیس علیه فى هذا شئ.
ورأى القاضى بدر الدین بن جماعة أنّ هذا فیه قلّة أدب، فحضرت رسالة إلى القاضی أن یعمل معه ما تقتضیه الشریعة، فقال القاضى قد قلت له ما یقال لمثله، ثم إن الدولة خیروه بین أشیاء إما أن یسیر إلى دمشق أو الإسکندریة بشروط أو الحبس، فاختار الحبس». بدایه ونهایه، ج 14، ص 51.
(64)
عاقبت در سال 708 ه . ق. از زندان آزاد شد، ولى فعّالیّت مجدّد وى باعث شد که آخر ماه صفر 709 ه . ق. به اسکندریّه مصر تبعید شود و پس از هشت ماه به قاهره بازگردد.
ابن کثیر مىنویسد:
22 رجب سال 720 ه . ق. ابن تیمیّه به دار السعاده احضار شد و قضات و مفتیان مذاهب اسلامى (حنفى، مالکى، شافعى و حنبلى) او را به سبب فتاواى خلاف مذاهب اسلامى مذمّت و به زندان محکوم کردند، تا این که در دوم محرّم سال 721 ه .ق. از زندان آزاد گردید(1). ابن حجر عسقلانى آورده است:
ابن تیمیّه را جهت محاکمه نزد قاضى مالکى بردند، ولى در برابر
(1) «وفی یوم الخمیس ثانی عشرین رجب عقد مجلس بدار السعادة للشیخ تقی الدین بن تیمیّة بحضرة نائب السلطنة وحضر فیه القضاة والمفتیون من المذاهب وحضر الشیخ وعاتبوه على العود إلى الإفتاء بمسألة الطلاق ثمّ حبس فی القلعة فبقى فیها خمسة أشهر وثمانیة یوما، ثمّ ورد مرسوم من السلطان بإخراجه یوم الإثنین یوم عاشوراء من سنة إحدى وعشرین». البدایه و النهایه، ج 14، ص 111، حوادث سال 726.
(65)
پرسشهاى قاضى، پاسخ نداد و گفت: این قاضى با من عداوت دارد و هرچه قاضى اصرار ورزید وى از پاسخ استنکاف کرد. آنگاه قاضى دستور داد وى را در قلعهاى حبس کردند.
وقتى به قاضى خبر رسید که برخى از افراد نزد ابن تیمیّه، رفت و آمد مىکنند، گفت: «اگر به خاطر کفرى که از وى ثابت شده، کشته نشود، باید نسبت به وى سختگیرى شود.» آنگاه دستور داد وى را به زندان انفرادى انتقال بدهند.
پس از آن که قاضى به شهر خویش برگشت در دمشق اعلام عمومى کردند: «من اعتقد عقیدة ابن تیمیّة حلّ دمه وماله، خصوصا الحنابلة؛ هرکس عقاید ابن تیمیّه را داشته باشد به ویژه حنبلىها، خون و مالش حلال است».
و این اعلامیه را توسّط یکى از علماى بزرگ اهل سنّت، به نام شهاب محمود در مسجد جامع دمشق قرائت کرد که به دنبال آن حنبلىها و افراد دیگرى که در معرض اتّهام بودند، جمع شدند و اعلام کردند که ما بر مذهب و عقیده امام شافعى هستیم(1).
(1) «فادّعى على ابن تیمیّة عند المالکی فقال: هذا عدوّی ولم یجب عن الدعوى، فکرّر علیه فأصرّ، فحکم المالکی بحبسه فأقیم من المجلس وحبس فی برج.
ثمّ بلغ المالکی أنّ الناس یتردّدون إلیه، فقال: یجب التضییق علیه إن لم یقتل وإلاّ فقد ثبت کفره فنقلوه لیلة عید الفطر إلى الجبّ وعاد القاضی الشافعی إلى ولایته ونودی بدمشق من اعتقد عقیدة ابن تیمیّة حلّ دمه وماله، خصوصا الحنابلة، فنودی بذلک وقرىء المرسوم وقرأها ابن الشهاب محمود فى الجامع ثمّ جمعوا الحنابلة من الصالحیّة وغیرها وأشهدوا على أنّهم على معتقد الإمام الشافعی». الدرر الکامنه، ج 1، ص 147.
(66)
انتقاد بزرگان اهل سنّت از ابن تیمیّه
1. ذهبى، پیروان ابن تیمیه را بیگانه، فرومایه و مکّار مىداند:
ذهبى متوفّاى 774، دانشمند بلند آوازه اهل سنّت که خود همانند ابن تیمیّه، حنبلى مذهب بود و در علم حدیث و رجال سرآمد عصر خویش بود، در نامهاى خطاب به وى مىنویسد:
یا خیبة! من اتّبعک فإنّه معرض للزندقة والإنحلال ... فهل معظم أتباعک إلاّ قعید مربوط، خفیف العقل، أو عامیّ، کذّاب، بلید الذهن، أو غریب واجم قویّ المکر، أو ناشف صالح عدیم الفهم، فإن لم تصدّقنى ففتّشهم وزِنْهم بالعدل ... ؛ اى بىچاره! آنان که از تو متابعت مىکنند در پرتگاه زندقه و کفر و نابودى قرار دارند ... نه این است که عمده پیروان تو عقب مانده، گوشه گیر، سبک عقل، عوام، دروغگو، کودن، بیگانه، فرومایه، مکّار، خشک، ظاهر الصلاح و فاقد فهم هستند. اگر سخن مرا قبول ندارى آنان را امتحان کن و با مقیاس عدالت بسنج.
تا آن جا که مىنویسد:
فما أظنّک تقبل على قولی وتصغى إلى وعظی، فإذا کان هذا حالک عندی وأنا الشفوق المحبّ الوادّ، فکیف حالک عند أعدائک، وأعداوءک واللّه فیهم صلحاء وعقلاء وفضلاء کما أنّ أولیاءک فیهم فجرة کذبة جهلة(1)؛ گمان نمىکنم تو سخن مرا قبول کنى! و به نصیحتهاى من گوش فرا دهى! تو با من که دوستت هستم این
(1) الإعلان بالتوبیخ، ص 77 و تکملة السیف الصقیل، ص 218.
(67)
چنین برخورد مىکنى پس با دشمنانت چه خواهى کرد؟
به خدا سوگند، در میان دشمنانت، افراد صالح و شایسته و عاقل و دانشور فراوانند، چنان که در میان دوستان تو افراد آلوده، دروغگو، نادان و بىعار زیاد به چشم مىخورند.
2. ابن حجر و نسبت نفاق به ابن تیمیّه:
ابن حجر عسقلانى(1) که از ارکان علمى و حافظ على الاطلاق اهل سنّت به شمار مىرود در باره ابن تیمیّه مىنویسد:
وافترق الناس فیه شیعا، فمنهم من نسبه إلى التجسیم، لما ذکر فی العقیدة الحمویّة والواسطیّة وغیرهما من ذلک کقوله: إنّ الید والقدم والساق والوجه صفات حقیقیّة للّه، وأنّه مستو على العرش بذاته... ؛ بزرگان اهل سنّت در باره ابن تیمیّه نظریّههاى مختلفى دارند، بعضى معتقدند که وى قائل به تجسیم است؛ زیرا او در کتاب العقیدة الحمویّة براى خداوند تعالى دست و پا، ساق پا و صورت، تصوّر کرده است.
ومنهم من یَنسِبُه إلى الزندقة، لقوله: النبیّ [ صلىاللهعلیهوآله ] لایستغاث به، وأنّ فی ذلک تنقیصا ومنعا من تعظیم النبیّ¨] صلىاللهعلیهوآله ] ... ؛ و بعضى به سبب مخالفت او با توسّل و استغاثه به رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله که این نیز
(1) سیوطى مىگوید: ابن حجر، شیخ الاسلام والإمام الحافظ فی زمانه، وحافظ الدیار المصریة؛ بل حافظ الدنیا مطلقا، قاضى القضاة؛ ابن حجر، شیخ الاسلام، پیشوا و حافظ زمان خویش در منطقه مصر؛ بلکه حافظ دنیا به شمار مىآمد. طبقات الحفاظ، ص 547.
(68)
تنقیص مقام نبوّت و مخالفت با عظمت حضرت به حساب مىآید، وى را زندیق و بى دین دانستهاند.
ومنهم من ینسِبُه إلى النفاق، لقوله فى علیّ ما تقدّم ـ أی أنّه أخطأ فی سبعة عشر شیئا ـ ولقوله: إنّه - أی علیّ - کان مخذولاً حیثما توجّه، وأنّه حاول الخلافة مرارا فلم ینلها، وإنّما قاتل للرئاسة لا للدیانة، ولقوله: إنّه کان یحبّ الرئاسة، ولقوله: أسلم أبو بکر شیخا یدری مایقول، وعلیّ أسلم صبیّا، والصبیّ لا یصحّ إسلامه، وبکلامه فی قصّة خطبة بنت أبی جهل ... فإنّه شنع فى ذلک، فألزموه بالنفاق، لقوله [ صلىاللهعلیهوآله ] : ولایبغضک إلاّ منافق(1)؛ و بعضى به جهت سخنان زشتى که در باره على[ علیهالسلام [بیان داشته وى را منافق دانستهاند.
چون وى گفته است: على بن ابى طالب[ علیهالسلام ] بارها براى بهدست آوردن خلافت تلاش کرد، ولى کسى او را یارى نکرد، جنگهاى او براى دیانت خواهى نبود، بلکه براى ریاست طلبى بود. اسلام ابوبکر، از اسلام على[ علیهالسلام ] که در دوران طفولیّت صورت گرفته باارزشتر است و همچنین خواستگارى على[ علیهالسلام [از دختر ابو جهل، نقص بزرگى براى وى بهشمار مىرود.
تمامى این سخنان نشانه نفاق اوست، چون پیامبر گرامى [ صلىاللهعلیهوآله ] به على[ علیهالسلام ] فرموده است: جز منافق کسى تو را دشمن نمىدارد.
(1) الدرر الکامنة فى أعیان المائة الثامنة، ج 1، ص 155.
(69)
3. سُبْکى، ابن تیمیّه را بدعت گذار مىداند:
سُبکى(1) متوفّاى سال 756 هجرى، از دانشمندان پرآوازه اهل سنّت و معاصر ابن تیمیّه مىنویسد:
او در پوشش پیروى از کتاب و سنّت، در عقاید اسلامى بدعت گذاشت و ارکان اسلام را درهم شکست. او با اتّفاق مسلمانان به مخالفت برخاست و سخنى گفت که لازمه آن جسمانى بودن خدا و مرکّب بودن ذات اوست، تا آن جا که ازلى بودن عالَم را ملتزم شد و با این سخنان حتّى از 73 فرقه نیز بیرون رفت(2).
(1) سیوطى در باره سبکى مىگوید: «شیخ الإسلام، إمام العصر، وتصانیفه تدلّ على تبحره فی الحدیث؛ او شیخ الاسلام و پیشواى عصر خویش بوده و تألیفات او نشاندهنده مهارت او در علم الحدیث است». طبقات الحفّاظ، ص 55.
ابن کثیر سلفى مىگوید: «الإمام العلامة ... قاضی دمشق ... برع فی الفقه والأصول والعربیة وأنواع العلوم ... انتهت إلیه رئاسة العلم فی وقته؛ سبکى امام و علاّمه، قاضى دمشق در علم فقه، اصول، عربیه و دیگر علوم سرآمد عصر خویش بوده است و ریاست علم در زمان خویش به وى منحصر شد. بدایه ونهایه: ج 1، ص 551، شماره 2251.
(2) «لمّا أحدث ابن تیمیّة ما أحدث فی أصول العقائد، ونقض من دعائم الإسلام الأرکان والمعاقد، بعد أن کان مستترا بتبعیّة الکتاب والسنّة، مظهرا أنّه داع إلى الحقّ، هاد إلى الجنّة، فخرج عن الاتّباع إلى الابتداع، وشذّ عن جماعة المسلمین بمخالفة الإجماع، وقال بما یقتضی الجسمیّة والترکیب فى الذات المقدّسة، وأنّ الافتقار إلى الجزء لیس بمحال، وقال بحلول الحوادث بذات اللّه تعالى ... فلم یدخل فى فرقة من الفرق الثلاثة والسبعین التى افترقت علیها الأمّة، ولا وقفت به مع أمّة من الأمم همّة». طبقات الشافعیّه، ج 9، ص 253؛ السیف الصقیل، ص 177 و الدرّة المضیئة فى الردّ على ابن تیمیّه، ص 5.
(70)
4. حصنى دمشقى ابن تیمیّه را زندیق مىداند
حصنى دمشقى(1) مىنویسد: ابن تیمیّهاى را که دریاى علم توصیف مىکنند، برخى از پیشوایان، او را زندیق (ملحد) مطلق مىشمارند.
علّت گفتار بعضى از پیشوایان هم این است که تمام آثار علمى ابن تیمیّه را بررسى کرده و به اعتقاد صحیحى برنخورده است؛ مگر این که وى در موارد متعدّد برخى از مسلمانان را تکفیر مىکند و برخى دیگر را گمراه مىداند.
با این که کتابهاى وى آمیخته به تشبیه حقّ به مخلوقات و تجسیم ذات بارى تعالى و هم چنین جسارت به ساحت مقدّس رسول اکرم [ صلىاللهعلیهوآله ] و شیخین و تکفیر عبد اللّه بن عباس است.
وى ابن عباس را ملحد و عبد اللّه عمر را مجرم، گمراه و بدعت گذار مىداند، این سخنان ناروا را در کتاب الصراط المستقیم خود بیان کرده است(2).
(1) خیرالدین زرکلى وهّابى در شرح حال حصنى دمشقى، مىگوید: «او امام و پیشوایى است فقیه، باتقوا و پرهیزکار، داراى تألیفات زیادى است که یکى از آنها دفع شبه من شبّه وتمرّد مىباشد». الأعلام، ج 2، ص 69.
شوکانى مىگوید: «با این که خیلىها از تشییع جنازه او مطلع نشده بودند بهقدرى جمعیّت آمده بود که تعداد آنها را جز خدا نمىداند». البدرالطالع، ج 1، ص 166.
(2) «وإنّ ابن تیمیة الذی کان یوصف بأنّه بحر فى العلم، لا یستغرب فیه ما قاله بعض الأئمة عنه: من أنّه زندیق مطلق وسبب قوله ذلک أنّه تتبّع کلامه فلم یقف له على اعتقاد، حتّى أنّه فی مواضع عدیدة یکفّر فرقة ویضلّلها، وفى آخر یعتقد ما قالته أو بعضه.
مع أنّ کتبه مشحونة بالتشبیه والتجسیم، والإشارة الى الإزدراء بالنبیّ[ صلىاللهعلیهوآلهوسلم [والشیخین، وتکفیر عبد اللّه بن عباس رضىاللهعنه وأنّه من الملحدین، وجعل عبد اللّه بن عمر رضى الله عنهما من المجرمین، وأنّه ضالّ مبتدع، ذکر ذلک فی کتاب له سمّاه الصراط المستقیم والرد على أهل الجحیم». دفع الشبه عن الرسول، تحقیق جماعة من العلماء، ص 125.
(71)
حصنى دمشقى در جاى دیگر مىنویسد:
وقال (ابن تیمیّة): «من استغاث بمیّت أو غائب من البشر... فإنّ هذا ظالم، ضالّ، مشرک»، هذا شیء تقشعرّ منه الأبدان، ولم نسمع أحدا فاه، بل ولا رمز إلیه فی زمن من الأزمان، ولا بلد من البلدان، قبل زندیق حرّان قاتله اللّه ـ عزّ وجلّ ـ وقد جعل الزندیق الجاهل الجامد، قصّة عمر رضىاللهعنه دعامة للتوصّل بها إلى خبث طویّته فی الإزدراء بسیّد الأوّلین والآخرین وأکرم السابقین واللاحقین، وحطّ رتبته فی حیاته، وأنّ جاهه وحرمته ورسالته وغیر ذلک زال بموته، وذلک منه کفر بیقین وزندقة محقّقة(1)؛ ابن تیمیّه گفته است: هر کس به مرده و یا فرد دور از نظر استغاثه کند ... ظالم، گمراه و مشرک است.
از این سخن ابن تیمیّه، بدن انسان مىلرزد، این سخن، پیش از زندیق حرّان، ابن تیمیّه از دهان کسى در هیچ زمان و هیچ مکانى بیرون نیامده است. این زندیق نادان و خشک، داستان عمر رضىاللهعنه را وسیلهاى براى رسیدن به نیّت ناپاکش در بىاعتنایى به ساحت حضرت رسول اکرم، سیّد اوّلین و آخرین، قرار داده و با این سخنان بىاساس، مقام و منزلت آن حضرت را در دنیا پایین آورده است و
(1) دفع الشبه عن الرسول، ص 131.
(72)
مدّعى شده است که حرمت و رسالت آن بزرگوار پس از رحلت از بین رفته است. این عقیده به یقین کفر و در واقع زندقه و نفاق است.
5. قاضى شافعى پیروان ابن تیمیّه را مهدور الدم مىداند:
ابن حجر عسقلانى متوفّاى 852 و شوکانى متوفّاى 1255، دو تن از عالمان بزرگ اهل سنّت مىنویسند: قاضى شافعى دمشق دستور داد که در دمشق اعلام کنند که: «من اعتقد عقیدة ابن تیمیّة حلّ دمه وماله»(1)؛ هر کس معتقد به عقاید ابن تیمیّه باشد، خون و مالش حلال است».
6. ابن حجر مکّى، ابن تیمیّه را گمراه و گمراهگر مىشمارد:
ابن حجر مکّى متوفّاى 974، از دانشمندان بزرگ اهل سنّت، در باره ابن تیمیّه مىنویسد:
ابن تیمیّة عبد خذله اللّه، وأضلّه وأعماه، وأصمّه وأذلّه، وبذلک صرّح الأئمّة الذین بیّنوا فساد أحواله وکذب أقواله ... وأهل عصرهم وغیرهم من الشافعیّة والمالکیّة والحنفیّة... والحاصل أنّه لا یقام لکلامه وزن بل یرمى فى کلّ وعر وحزن، ویعتقد فیه أنّه مبتدع، ضالّ، مضلّ، غال، عاملها اللّه بعدله و أجارنا من مثل طریقته(2)؛ خدا او را خوار، گمراه، کور و کر گردانیده است و پیشوایان اهل سنّت و معاصرین وى از شافعىها، مالکىها و
(1) الدرر الکامنة، ج 1، ص 147؛ البدر الطالع، ج 1، ص 67 و مرآة الجنان، ج 2، ص 242.
(2) الفتاوى الحدیثه، ص 86.
(73)
حنفىها، بر فساد افکار و اقوال او تصریح دارند ... سخنان ابنتیمیّه فاقد ارزش بوده و او فردى بدعتگذار، گمراه، گمراهگر و غیرمعتدل است، خداوند با او به عدالت خود رفتار نماید و ما را از شرّ عقیده و راه و رسم وى حفظ نماید.
7. اطلاق شیخ الإسلام به ابن تیمیّه کفر است:
شوکانى از علماى بزرگ اهل سنّت مىگوید:
صرّح محمّد بن محمّد البخاری الحنفیّ المتوفّى سنة 841 بتبدیعه ثمّ تکفیره، ثمّ صار یصرّح فی مجلسه: إنّ من أطلق القول على ابن تیمیّة أنّه شیخ الإسلام فهو بهذا الإطلاق کافر(1)؛ محمّد بخارى حنفى متوفّاى سال 841 در بدعتگذارى و تکفیر ابن تیمیّه بىپرده سخن گفته است، تا آنجا که در مجلس خود تصریح نموده است که اگر کسى ابن تیمیّه را «شیخ الاسلام» بداند، کافر است.
8. ابن بَطوطه ابن تیمیّه را دیوانه مىخواند:
ابن بطوطه، جهانگرد نامى مراکشى در سفرنامهاش مىنویسد:
وکان بدمشق من کبار الفقهاء الحنابلة تقی الدین بن تیمیّة کبیر الشام یتکلّم فى الفنون إلاّ أنّ فى عقله شیء(2)؛ در دمشق یکى از بزرگان فقهاى حنبلى به نام ابن تیمیّه را دیدم که در فنون مختلف سخن مىگوید، ولى عقل او سالم نبود.
(1) بدر الطالع، ج 2، ص 260.
(2) رحله ابن بطوطه، ج 1، ص 57.
(74)
عوامل انزواى ابن تیمیّه و علل گسترش مجدّد افکار او
افکار باطل ابن تیمیّه در منطقه شامات که مهد علم و دانش بود، با انتقادها و اعتراضهاى عالمان و دانشمندان مذاهب مختلف رو به رو شد که در نتیجه، باعث انزواى ابن تیمیّه، گردید و افکار و عقاید وى نیز به بوته فراموشى سپرده شد.
ولى در قرن دوازدهم به عللى این افکار در منطقه نجد توسط محمد بن عبد الوهاب انتشار یافت:
1. منطقه نجد، بىبهره از تمدّن و فرهنگ بود و فاقد شخصیتهاى علمى بود که جهت مبارزه با افکار انحرافى محمد بن عبد الوهاب بهپا خیزند.
2. در میان قبایل منطقه «نجد» بر سر حکمرانى منازعات شدیدى بود، محمّد بن عبد الوهّاب از این موقعیّت استفاده کرد و با محمد بن سعود ـ جد اعلاى ملک فهد ـ پیمان نظامى و فرهنگى بست که فرزند سعود از افکار وى حمایت کند، وى نیز با فتواهاى آن چنانى خود، زمینه کشورگشایى را براى او فراهم سازد.
3. پشتیبانى قدرتهاى استعمارى، بویژه مستشاران نظامى بریتانیا در گسترش فرهنگ وهابیت نقش فعال داشت.
(75)
نگاهى گذرا به زندگى محمّد بن عبد الوهّاب
1. سازماندهى افکار انحرافى ابن تیمیه:
محمّد بن عبد الوهّاب، در سال 1115 در شهر عُیَینه، از توابع نجد عربستان به دنیا آمد. او فقه حنبلى را در زادگاه خود آموخت و آنگاه براى ادامه تحصیل رهسپار مدینه منوّره شد.
وى در دوران تحصیل مطالبى به زبان مىآورد که نشاندهنده انحراف فکرى او بود بهگونهاى که برخى از استادان او نسبت به آیندهاش، اظهار نگرانى مىکردند.
گفتنى است که وى مبتکر و بنیانگذار فرقه وهّابیّت نبود، بلکه قرنها پیش از او این عقاید یا بخشى از آن از سوى برخى از عالمان حنبلى مانند ابن تیمیّه و شاگردان او اظهار شده بود، ولى با توجّه به مخالفتهاى آشکار عالمان اهل سنّت و شیعه، در بوته فراموشى سپرده شده بود و مهمترین کارى که محمّد بن عبدالوهّاب انجام داد این بود که عقاید ابنتیمیّه را به صورت یک فرقه و یا مذهب جدیدى درآورد که با تمام مذاهب چهارگانه اهل سنّت و مذهب شیعه تفاوت داشت.
2. علاقه محمّد بن عبد الوهّاب به مدّعیان دروغین نبوّت:
او در آغاز کار به مطالعه زندگى نامه مدّعیان دروغین نبوّت مانند مُسَیْلمه کذّاب، سَجاج، اسود عَنْبسى و طُلَیحه اسدى علاقه ویژهاى داشت(1).
(1) کشف الارتیاب، ص 12، به نقل از خلاصة الکلام.
(76)
3. آغاز ترویج وهّابیّت و برخورد مردم با آن:
محمّد بن عبد الوهّاب در آغاز کارش به بصره آمد و عقایدش را اظهار نمود که با مخالفت شدید بزرگان بصره رو به رو شد.
دکتر منیر العجلانى مى نویسد:
وتجمّع علیه أناس فى البصرة من رؤساءها وغیرهم، فآذوه أشدّ الأذى، وأخرجوه منها(1)؛ مردم بصره علیه او قیام نموده و او را از شهر بیرون کردند.
او سپس به بغداد، کردستان، همدان و اصفهان روانه شد(2) و سرانجام به زادگاه خویش بازگشت.
وى در زمان حیات پدرش جرئت اظهار عقاید خویش را نداشت؛ ولى پس از آن که پدر او در سال 1153 درگذشت، محیط را براى اظهار عقاید خویش مساعد یافت و مردم را به آیین جدید خود فرا خواند(3). ولى اعتراض عمومى مردم که نزدیک بود خونش را بریزند، او را ناگزیر کرد تا به زادگاه خویش، عُیَیْنَه بازگردد و براساس پیمانى که با امیر آنجا،
(1) تاریخ العربیّة السعودیّه، ص 88.
(2) او چهار سال در بصره، پنج سال در بغداد و یک سال در کردستان و دو سال در همدان اقامت گزید واندک زمانى هم در اصفهان و قم بود و آن گاه به حُرَیْمَله اقامتگاه پدرش رفت. وهّابیّت مبانى فکرى و کارنامه عملى، ص 36.
(3) ر. ک: زعماء الإصلاح فى عصر الحدیث، ص 10؛ تاریخ العربیّة السعودیّه، ص 89 و تاریخ نجد آلوسى، ص 111.
(77)
عثمان بن مَعْمَر بست که هر دو بازوى یکدیگر باشند، عقاید خود را تحت حمایت او بىپرده مطرح ساخت، ولى طولى نکشید که حاکم عُیَیْنَه به دستور فرمانرواى اَحساء، وى را از شهر عیینه اخراج کرد.
محمّد بن عبد الوهّاب به نا چار شهر دِرْعِیّه را براى اقامت برگزید و با محمّد بن سعود، حاکم درعیّه پیمان جدیدى بست که حکومت از آنِ محمّد بن سعود باشد و تبلیغ به دست محمّد بن عبدالوهّاب.
4. تخریب زیارتگاه صحابه و قبر برادر خلیفه دوم:
نخستین کارى که محمّد بن عبد الوهّاب انجام داد، ویران کردن زیارتگاههاى صحابه و اولیا در اطراف عُیَیْنه بود که از جمله آنان، تخریب قبر زید بن خطّاب برادر خلیفه دوم بود(1) که با واکنش شدید عالمان و بزرگان رو به رو شد، به دنبال آن امیر عُیَیْنه به ناچار، شیخ را از این شهر بیرون کرد.
همان طورى که در بخش «عصر ظهور افکار محمّد بن عبد الوهّاب» اشاره شد، در قرن دوازدهم هجرى موقعیّت بسیار سخت و اوضاع بسیار نامناسبى براى مسلمانان پیش آمده بود که کشورهاى اسلامى از هر سو مورد تهاجم شدید استعمارگران قرار داشتند، کیان امّت اسلامى از سوى انگلیس، فرانسه، روس و آمریکا تهدید مىشد.
در این عصر، بیش از هر زمانى مسلمانان نیاز به وحدت و همکارى بر ضدّ دشمن مشترک داشتند، ولى متأسّفانه محمّد بن عبدالوهّاب مسلمانان را به جرم توسّل به انبیا و اولیاى الهى، مشرک و بت پرست
(1) عنوان المجد فى تاریخ نجد، ص 9؛ براهین الجلیّة فى رفع تشکیکات الوهابیّه، ص 4؛ هذه هى الوهابیّه، ص 125 و السلفیّة بین أهل السنّة والامامیّه، ص 307.
(78)
قلمداد کرد و فتوا به تکفیر آنان داد، خونشان را حلال، کشتن آنان را جایز و اموال آنان را جزء غنایم جنگى به حساب آورد و پیروان او به استناد این فتوا، هزاران مسلمان بى گناه را به خاک وخون کشیدند که در قسمت بعدى به تفصیل بیان خواهد شد.