افشاگری از جنایات وهابیها +۱۸

افشاگری از جنایات وهابیها +۱۸

افشاگری از جنایات وهابیها +۱۸

افشاگری از جنایات وهابیها +۱۸

وهّابیّت و تکفیر مسلمانان

وهّابیّت و تکفیر مسلمانان


1. ابن تیمیه و تکفیر مسلمانان و کشتن آنها:

خطرناک ترین چیزى که ابن تیمیّه، نظریّه‏پرداز و بنیان گذار فکرى وهّابیّت در آغاز دعوت خویش مطرح ساخت و افکار عمومى را متشنّج و عقاید مردم را جریحه‏دار کرد، متّهم ساختن مسلمان به کفر و شرک بود.
او رسما اعلام کرد:
من یأتی إلى قبر نبیّ أو صالح، ویسأله حاجته ویستنجده... فهذا شرک صریح ، یجب أن یُستتابَ صاحبُه ، فإن تاب، وإلاّ قُتِل(1)؛ هرکس کنار قبر پیامبر[ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ] یا یکى از افراد صالح بیاید و از آنان حاجت بخواهد مشرک است. پس واجب است چنین شخصى را وادار به توبه کنند و اگر توبه نکرد، باید کشته شود.

2. محمّد بن عبد الوهّاب و تکفیر مسلمین و جهاد با آنان:
محمّد بن عبد الوهّاب ناشر مجدّد افکار ابن تیمیّه مى‏گوید:
وإنّ قَصْدَهم الملائکة والأنبیاء والأولیاء، یریدون شفاعتهم

برای خواندن ادامه متن بر روی ادامه مطلب کلیک کنید


(1) زیارة القبور والاستنجاد بالمقبور، ص 156 و الهدیّة السنیّه، ص 40.
(137)
والتقرّبَ إلى اللّه بذلک، هو الذی أحلّ دماءَهم وأموالَهم(1)؛ همانا هدف آنان وسیله تقرّب به خداوند و شفیع قرار دادن پیامبران و صالحان است، به همین جهت خونشان حلال و قتلشان جایز است.
تا آن جا که مى‏گوید:
إنّ هذا الذى یسمّیه المشرکون فى زماننا (کبیر الاعتقاد) هو الشرک الذی نزل فیه القرآن وقاتل رسول اللّه [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ] الناس علیه.
فاعلم أنّ الشرک الأوّلین أخف من شرک أهل زماننا بأمرین:
أحدهما: أنّ الأوّلین لایشرکون ولایدعون الملائکة والأولیاء والأوثان مع اللّه إلاّ فی الرخاء، وأمّا فی الشدّة فیخلصون للّه الدعاء... .
الأمر الثانى: أنّ الأوّلین یدعون مع اللّه أناسا مقرّبین عند اللّه، إمّا أنبیاء وإمّا أولیاء، وإمّا ملائکة، أو یدعون أشجارا أو أحجارا مطیعة للّه لیست عاصیة.
وأهل زماننا یدعون مع اللّه أناسا من أفسق الناس ... أنّ الذین قاتلهم رسول اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله أصحّ عقولاً وأخفّ شرکا من هؤلاء(2). محمّد بن عبد الوهّاب مى‏گوید: این (توسّل) که مشرکان عصر ما به آن معتقدند، همان شرکى است که در قرآن آمده و پیامبر اکرم [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله [براى همین، با مردم جنگیده است.

(1) کشف الشبهات، ص 58؛ مجموع مؤلّفات الشیخ محمّد بن الوهّاب، ج 6، رسالة کشف الشبهات»، ص 115.
(2) مجموع مؤلّفات محمّد بن عبد الوهّاب، ج 6، «رسالة کشف الشبهات»، ص 124.
(138)

باید توجّه داشت که شرک مشرکان نخستین (زمان پیامبر) به دو دلیل، سبک‏تر از شرک مسلمانان عصر ما هست.
نخست: مشرکان و بت‏پرستان در حال خوشى و رفاه، ملائکه و بت‏ها را صدا مى‏کردند و هنگام گرفتارى مخلصانه خدا را مى‏خواندند.
ولى مسلمانان مشرک در هر دو حال خوشى و ناخوشى غیر خدا را مى‏خوانند.
دلیل دیگر: بت‏پرستان و مشرکان زمان رسول اکرم [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ]، افرادى را مى‏خواندند (مى‏پرستیدند) که نزد خداوند مقرّب بودند مانند: پیامبران، اولیا، ملائکه و یا درخت و سنگ هایى را مى‏خواندند که مطیع خدا بودند.
ولى مشرکان عصر ما (یعنى مسلمانان غیر وهّابى) به افرادى متوسّل مى‏شوند و صدا مى‏زنند که فاسق‏ترین مردمند.
پس با این توضیح روشن شد که مشرکان و بت پرستان زمان پیامبر گرامى [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ] عقلشان سالم‏تر از عقل مشرکان عصر ما و شرکشان، سبک‏تر از شرک این‏ها بوده است.

3 . اطلاق مشرک، کافر وبت پرست بر مسلمانان:
محمّد بن عبد الوهّاب در رساله «کشف الشبهات» بیش از 24 بار، مسلمانان را مشرک خوانده و بالغ بر 25 مورد مسلمانان را کافر، بت‏پرست، مرتد، منافق، منکر توحید، دشمن توحید، دشمنان خدا، مدّعیان اسلام، اهل باطل، نادان و شیاطین دانسته است و هم گفته است که کافران نادان
(139)
و بت‏پرستان، از این مسلمانان داناتر مى‏باشند و شیطان، پیشواى ایشان و سرسلسله آن‏هاست(1).
4. شهادت به کفر مسلمانان، شرط ورود به آیین وهّابیّت:
احمد زینى دحلان، مفتى مکه مکرّمه مى‏نویسد:
کان محمّد بن عبد الوهّاب إذا اتّبعه أحد وکان قد حجّ حجّة الإسلام، یقول له: حجّ ثانیا! فإنّ حجّتک الأولى فعلتها وأنت مشرک، فلا تقبل، ولا تسقط عنک الفرض.
وإذا أراد أحد الدخول فی دینه، یقول له بعد الشهادتین: اشهد على نفسک إنّک کنت کافرا، وعلى والدیک أنّهما ماتا کافرین، وعلى فلان وفلان، ویسمّى جماعة من أکابر العلماء الماضین أنّهم کانوا کفّارا، فإن شهد قبله، وإلاّ قتله، وکان یصرّح بتکفیر الأمّة منذ ستّمائة سنة، ویکفّر من لایتّبعه، ویسمّیهم المشرکین، ویستحلّ

(1) سیّد محسن الأمین مى‏گوید: «وقد أطلق محمّد بن عبد الوهّاب فی رسالة «کشف الشبهات إسم الشرک والمشرکین على عامّة المسلمین عدى الوهّابیّین فیما یزید عن أربعة وعشرین موضعا وأطلق علیهم إسم الکفر والکفّار وعبّاد الأصنام والمرتدّین والمنافقین وجاحدی التوحید وأعدائه وأعداء اللّه ومدّعى الإسلام وأهل الباطل والذین فی قلوبهم زیغ والجهّال والجهلة والشیاطین وإنّ جهّال الکفّار عبدة الأصنام أعلم منهم وإنّ إبلیس إمامهم ومقدّمهم، إلى غیر ذلک من الألفاظ الشنیعة فیما یزید عن خمسة وعشرین موضعا.» کشف الارتیاب ص 147، به نقل‏ازکشف الشبهات، ص 57ـ72.
ر. ک: مجموع مؤلفات محمّد بن عبد الوهّاب، ج 6، ص 114؛ رسالة کشف الشبهات، ص 143 و رسالة القواعد الأربع.
(140)
دماءهم وأموالهم(1)؛ چنان چه کسى به مذهب وهّابیّت درمى‏آمد و قبلاً حجّ واجب انجام داده بود، محمّد بن عبد الوهّاب به وى مى‏گفت: باید دوباره به زیارت خانه خدا بروى؛ چون حجّ گذشته تو در حال شرک صورت گرفته است.
او به کسى که مى‏خواست وارد کیش وهّابیّت بشود، مى‏گفت: پس از شهادتین باید گواهى دهى که در گذشته کافر بوده‏اى و پدر و مادر تو نیز در حال کفر از دنیا رفته‏اند و هم چنین باید گواهى دهى که علماى بزرگ گذشته، کافر مرده‏اند، چنان چه گواهى نمى‏داد، وى را مى‏کشتند.
آرى! او بر این باور بود که تمام مسلمانان در طول دوازده قرن گذشته کافر بوده‏اند و هرکسى را که از مکتب وهّابیّت پیروى نمى‏کرد، او را مشرک دانسته و خون و مال او را مباح مى‏کرد.

5. حکم به کفر و ارتداد امّت:
سلیمان برادر محمّد بن عبد الوهّاب مى‏نویسد:
این امور (توسّل به پیامبر گرامى [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ] که تو موجب شرک و کفر مسلمانان مى‏دانى) پیش از احمد بن حنبل و در زمان پیشوایان

(1) الدرر السنیّه، ج 1، ص 46؛ الفجر الصادق لجمیل صدقى الزهاوى، ص 17 و کشف الارتیاب، ص 135 به نقل از: خلاصة الکلام دحلان، 229 ـ 330.
(141)
اهل سنّت هم مطرح بود، برخى آن را انکار مى‏کردند و با این که در سراسر بلاد اسلام مردم متوسّل مى‏شدند، ولى هیچ‏یک از پیشوایان، آنان را کافر و مرتد نمى‏دانستند و دستور جهاد با آن‏ها نمى‏دادند و بلاد مسلمانان را به همان گونه که تو مى‏گویى، بلاد شرک و یا دارالحرب (جهاد) نمى‏نامیدند؛ ولى تو کارَتْ به جایى رسیده، کسانى که متوسّلان به پیامبر گرامى[ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ] را تکفیر نکنند نیز، کافر مى‏دانى، گرچه خود به آن حضرت توسّل نجویند.
تو مى‏پندارى که علماى اسلام اتّفاق نظر دارند که واسطه قرار دادن پیامبر اکرم [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ] نزد خدا، موجب کفر مى‏شود، اینک هشت‏صد سال از زمان ائمه چهارگانه مى‏گذرد، از هیچ عالمى از علماى اسلام نقل نشده است که این امور را کفر دانسته باشد.
واللّه! لازم قولکم: إنّ جمیع الأمّة بعد زمان الإمام أحمد رحمه‏الله ، علماوءها، وأمراوءها، وعامّتها، کلّهم کفّار، مرتدّون...؛ به‏خدا سوگند، لازمه سخن تو این است که تمام امّت بعد از زمان احمد بن حنبل، علما، امرا و عامه مردم، همه کافر و مرتدّند. «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَیْهِ رَ جِعُونَ »! و هزاران فریاد از این سخن‏هاى شما.
و یا بر این خیال هستید ـ همان گونه که برخى از عوام شما به زبان مى‏آورد ـ : إنّ الحجّة ما قامت إلاّ بکم، وإلاّ قبلکم لم یعرف دین الإسلام؛ پیش از شما کسى دین اسلام را نشناخته است و اسلام راستین توسّط شما معرفى مى‏شود(1).

(1) «إنّ هذه الأمور حدثت من قبل زمن الإمام أحمد فی زمان أئمة الإسلام وأنکرها من أنکرها منهم ولا زالت حتّى ملأت بلاد الإسلام کلّها وفعلت هذه الأفاعیل کلّها التى تکفّرون بها، ولم یرو عن أحد من أئمة المسلمین أنّهم کفّروا بذلک، ولا قالوا: هوءلاء مرتدّون، ولا أمروا بجهادهم، ولا سمّوا بلاد المسلمین بلاد شرک وحرب، کما قلتم أنتم؛ بل کفّرتم من لم یکفّر بهذه الأفاعیل، وإن لم یفعلها.
أیظنّون أنّ هذه الأمور من الوسائط التى فى العبارة الذى یکفّر فاعلها إجماعا، وتمضی قرون الأئمة من ثمان مائة عامّ ومع هذا لم‏یرو عن عالم من علماء المسلمین أنّها کفر؛ بل ما یظنّ هذا عاقل؛ بل واللّه لازم قولکم: إنّ جمیع الأمّة بعد زمان الإمام أحمد رحمه‏الله ، علماوءها، وأمراوءها، وعامّتها، کلّهم کفّار، مرتدّون، فإنّا للّه وإنّا إلیه راجعون، وا غوثاه إلى اللّه ثمّ وا غوثاه، أم تقولون ـ کما یقول بعض عامّتکم ـ إنّ الحجّة ما قامت إلاّ بکم، وإلاّ قبلکم لم یعرف دین الإسلام». الصواعق الإلهیّة فى الردّ على الوهابیّه، ص 38.
(142)

6. تطبیق آیه اکمال بر آیین وهّابیّت:
دریادار سرتیپ «ایّوب صبرى» سرپرست مدرسه عالى نیروى دریایى در دولت عثمانى مى‏نویسد:
سعود بن عبد العزیز، پس از تصرّف مدینه منوّره، همه اهالى مدینه را در مسجد النبىّ گرد آورد و درهاى مسجد را بست و این‏گونه سخن آغاز نمود: یا أهالی المدینة! إنّ دینکم الیوم قد کمل وغمرتکم نعمة الإسلام ورضی اللّه عنکم طبق قوله تعالى: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ»(1) فذرو أدیان آبائکم الباطلة ولاتذکروهم بإحسان أبدا، واحذروا أن تترحّموا علیهم؛ لأنّهم ماتوا على الشرک بأسرهم(2)؛ هان اى مردم مدینه! براساس آیه شریفه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ»دین و آیین شما امروز به کمال رسید، به نعمت اسلام مشرّف شدید، حضرت احدیّت از شما راضى و خشنود گردید، دیگر ادیان باطل نیاکان خود را رها کنید و هرگز از آن‏ها به نیکى یاد

(1) مائده (5) آیه 3.
(2) تاریخ الوهّابیّه، ص 126.
(143)
نکنید، از درود و رحمت فرستادن بر آن‏ها به شدّت پرهیز نمایید، زیرا همه آن‏ها به آیین شرک درگذشته‏اند(1).
7. فتواى ابن جبرین بر کفر شیعه:
از ابن جبرین که از مفتیان بزرگ سعودى است، پرسیدند: «آیا به فقراى شیعه مى‏شود زکات داد؟» پاسخ داد:
طبق نظر علماى اسلامى به کافر نمى‏شود زکات داد و شیعیان بدون شک به چهار دلیل کافرند:
1. آنان نسبت به قرآن طعنه زده و بدگویى مى‏کنند و معتقدند که قرآن تحریف شده و مى‏گویند: دو سوم قرآن حذف شده و هرکس به قرآن طعنه زند، کافر است و منکر آیه شریفه «وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»(2) مى‏باشند. 2. به سنّت پیامبر و احادیث صحیح بخارى و صحیح مسلم نیز طعنه مى‏زنند و به احادیثى که در این دو کتاب آمده عمل نمى‏کنند؛ چون بر این عقیده‏اند که روایات این کتاب‏ها از صحابه نقل شده و صحابه را کافر مى‏شمارند و معتقدند که پس از پیامبر گرامى همه صحابه جز على و فرزندان او و تعداد اندکى مانند: سلمان و عمّار، همه کافر و مرتد شدند.
3. شیعیان، اهل سنّت را کافر دانسته و با آنان نماز نمى‏خوانند و اگر پشت سر اهل سنّت نماز بخوانند، آن را اعاده مى‏کنند؛ بلکه آنان

(1) تاریخ وهّابیان، 107.
(2) حِجْر (15) 9، ما قرآن را نازل کردیم و قطعا حافظ او هستیم.
(144)
معتقدند که اهل سنّت نجسند و اگر با یکى از اهل سنّت مصافحه کنند، دست خود را آب مى‏کشند، کسانى که مسلمان‏ها را کافر مى‏دانند خود شایسته‏تر به کفرند، همان‏گونه که آنان ما را کافر مى‏دانند، ما نیز آنان را کافر مى‏دانیم.
4. شیعیان نسبت به على و فرزندان او غلوّ کرده و آنان را به صفات ویژه خداوند، توصیف مى‏کنند و همانند خداوند آنان را صدا مى‏کنند.
آنان در اجتماعات اهل سنّت (جمعه و جماعت) شرکت نمى‏کنند و به نیازمندان اهل سنّت یا صدقه نمى‏دهند و اگر هم بدهند کینه فقراى ما در درون سینه آن‏ها ست و تمام این کارها از باب تقیّه است.
تا آن جا که گفته است: «من دفع إلیهم الزکاة فلیخرج بدلها؛ حیث أعطاها من یستعین بها على الکفر، وحرب السنّه(1)؛ اگر کسى به

(1) سوال: «ما حکم دفع زکاة أموال أهل السنّة لفقراء الرافضة (الشیعة) وهل تبرأ ذمّة المسلم الموکّل بتفریق الزکاة إذا دفعها للرافضی الفقیر أم لا؟»
جواب: «لقد ذکر العلماء فی موءلّفاتهم فى باب أهل الزکاة أنهّا لاتدفع لکافر، ولامبتدع، فالرافضة بلا شکّ کفار لأربعة أدلة:
الأول: طعنهم فی القرآن، وإدّعاوءهم أنّه حذف منه أکثر من ثلثیه، کما فی کتابهم الذى ألّفه النورى وسمّاه فصل الخطاب فى إثبات تحریف کتاب ربّ الأرباب وکما فی کتاب الکافى، وغیره من کتبهم، ومن طعن فى القرآن فهو کافر مکذّب لقوله تعالى: «وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» حجر (15) آیه 9.
الثانى: طعنهم فی السنّة وأحادیث الصحیحین، فلا یعملون بها؛ لأنّها من روایة الصحابة الذین هم کفّار فی اعتقادهم، حیث یعتقدون أنّ الصحابة کفروا بعد موت النبی [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ] إلاّ علیّ وذرّیته، وسلمان وعمّار، ونفر قلیل، أمّا الخلفاء الثلاثة، وجماهیر الصحابة الذین بایعوهم فقد ارتدّوا، فهم کفّار، فلا یقبلون أحادیثهم، کما فی کتاب الکافی وغیره من کتبهم.
الثالث: تکفیرهم لأهل السنّة، فهم لا یصلّون معکم، ومن صلّى خلف السنّی أعاد صلاته؛ بل یعتقدون نجاسة الواحد منّا، فمتى صافحناهم غسّلوا أیدیهم بعدنا، ومن کفّر المسلمین فهو أولى بالکفر، فنحن نکفّرهم کما کفّرونا وأولى.
الرابع: شرکهم الصریح بالغلّو فی علیّ وذرّیته، ودعاوءهم مع اللّه، وذلک صریح فی کتبهم، وهکذا غلوّهم ووصفهم له بصفات لا تلیق إلابربّ العالمین، وقد سمعنا ذلک فى أشرطتهم.
ثمّ إنّهم لا یشترکون فى جمعیّات أهل السنّة، ولا یتصدّقون على فقراء أهل السنّة، ولو فعلوا فمع البغض الدفین، یفعلون ذلک من باب التقیّة، فعلى هذا، من دفع إلیهم الزکاة فلیخرج بدلها ؛ حیث أعطاها من یستعین بها على الکفر، وحرب السنّة، ومن وکلّ فى تفریق الزکاة حرم علیه أن یعطى منها رافضیّا، فإن فعل لم تبرأ ذمّته، وعلیه أن یغرم بدلها، حیث لم یوءدّ الأمانة إلى أهلها، ومن شکّ فى ذلک فلیقرأ کتب الردّ علیهم، ککتاب القفاری فی تفنید مذهبهم، وکتاب الخطوط العریضة للخطیب وکتاب إحسان إلهى ظهیر وغیرها. واللّه الموفق». اللوءلوء المکین من فتاوى فضیلة الشیخ ابن جبرین، ص 39.
(145)
شیعیان زکات بدهد قبول نیست؛ زیرا او با این کارش، به کسى کمک کرده که کفر را تقویت مى‏کند و با پیامبر در حال جنگ است».

8. اعلام رسمى جهاد علیه شیعه:
از شیخ عبد الرحمان بَرّاک از مفتیان سعودى استفتا شده: «هل یمکن أن یکون هناک جهاد بین فئتین من المسلمین (السنة مقابل الشیعة)؟ آیا امکان جهاد میان اهل سنّت و شیعه وجود دارد؟
وى پاسخ داده است:
(146)

... إن کان لأهل السنة دولة وقوّة وأظهر الشیعة بِدَعَهم، وشرکَهم، واعتقاداتِهم، فإنّ على أهل السنة أن یجاهدوهم بالقتال...(1)؛ ... اگر اهل سنّت داراى دولت مقتدرى باشند و شیعه بدعت‏ها و برنامه‏هاى شرک‏آمیز و عقاید خود را اظهار نمایند (مانند اعتقاد به وصایت على علیه‏السلام بعد از پیامبر گرامى و مراسم عزادارى براى امام حسین علیه‏السلام و توسّل به امیر المؤمنین و حسین علیهماالسلام ) در این صورت بر اهل سنّت واجب است که علیه شیعه اعلام جهاد نموده و آنان را به قتل برسانند.
عین همین فتوا از شیخ عبد اللّه بن جبرین نیز صادر شده است(2).
9. فتواى هیئت عالىِ افتاى سعودى بر کفر شیعه:
هیئت عالى افتاى سعودى در پاسخ به پرسشى در باره شیعه نوشته است:
إنّ کان الأمر کما ذکر السائل من أن الجماعة الذین لدیه من الجعفریة یدعون علیّا والحسن والحسین وسادتهم فهم مشرکون مرتدّون عن الإسلام(3)؛ همان گونه که در پرسش آمده است، آنان که «یاعلى» و «یاحسین» مى‏گویند، مشرک و از ملّت اسلام خارجند.
و این فتوا به امضاى چهار تن از اعضاى هیئت عالى سعودى به شرح

(1) سایت المنجد، سوءال شماره 10272، و سایت edaa.net.
(2) رجوع شود به سایت: talal-sm.maktoobblog.com
و forum.maktoob.com.
(3) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیّة والإفتاء، ج 3، ص 373، فتواى شماره 3008.
(147)
ذیل رسیده است:
رئیس هیئت: عبد العزیز بن عبد اللّه بن باز.
اعضاى هیئت: عبد الرزاق عفیفى، عبد اللّه بن غَدَیان و عبداللّه بن قعود.

10. زرقاوى وفتواى جهاد علیه شیعه:
زرقاوى، رهبر وهّابیّان عراق، طىّ اطّلاعیه‏اى که از طریق اینترنت منتشر گردید اعلام کرد:
مخالفان (شیعیان) افعى‏ها، دشمنان در کمین نشسته و عقرب‏هاىِ حیله‏گرند. ما اکنون به جنگ با دشمن کافر و جنگ دشوار با دشمن حیله‏گرى که لباس دوست بر تن کرده و به هم‏دلى دعوت مى‏کند، ولیکن شرور است و ارث اختلاف درونى را به میراث برده، مى‏پردازیم.
یک ناظر جست‏وجوگر درک مى‏کند که شیعیان خطرى آشکار و حقیقى‏اند. پیام تاریخ که واقعیّت نیز آن را تصدیق نموده، این امر را روشن ساخته که تشیّع، دینى جدا از اسلام است و با یهود، تحت شعار اهل کتاب و مسیحیان ملاقات مى‏کنند، شرک نمایانِ شیعیان تا جایى است که قبرها را مى‏پرستند و در اطراف قبور ائمّه، طواف مى‏کنند؛ به حدّى رسیده‏اند که یاران پیامبر[ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ] را کافر مى‏دانند و به مادر موءمنان و صالحان این امّت، دشنام مى‏دهند و قرآن کریم را جعل مى‏کنند.
و در کتب شیعیان که تاکنون در حال انتشار است به نزول وحى
(148)
براى آن گروه ادّعا شده است و این یکى از تصاویر کفر و کفرشناسى است.
کسانى که گمان مى‏کنند شیعیان مى‏توانند میراث تاریخى و کینه سیاه خود را فراموش کنند، در توهّم به‏سر مى‏برند و این همانند آن است که این افراد، (متوهّمان) از مسیحیان بخواهند صلیب کشیدن مسیح را فراموش کنند، آیا یک عاقل، چنین کارى مى‏کند؟
این قوم علاوه بر کفر خود، براى افزایش بحران حکومت و موازین نیرو در دولت، از مکر و حیله سیاسى استفاده کرده، تلاش مى‏کنند براى تثبیت شرایط محیطى جدید خود، با استفاده از پلاکاردهاى سیاسى و سازمان‏هاى خود با هم‏پیمانانشان همکارى کنند.
این قوم خیانت‏کار در طول تاریخ، اهل تسنّن را به مبارزه مى‏طلبیده و در هنگام سقوط رژیم صدام، شعار «انتقام از تکریت تا انبار» را سر مى‏داد که این مسئله خود بر میزان کینه آن‏ها نسبت به اهل تسنّن دلالت مى‏کند(1).
11. فتواى مفتیان وهّابى بر حرمت دفاع و دعا براى حزب اللّه:
در جریان حمله وحشیانه اسرائیل به لبنان و دفاع شجاعانه حزب اللّه، شیخ عبداللّه بن جبرین، مفتى تندرو وهّابى، براى اثبات همسو بودن خود با آمریکا و صهیونیسم، دشمنان قسم خورده اسلام، فتوا داد که هرگونه پشتیبانى و دفاع از حزب اللّه جایز نیست و دعاى براى پیروزى آنان حرام

(1) سایت بازتاب «BAZTAB.COM»، تاریخ 8/3/1384.
(149)
است و همه اهل سنّت باید از این حزب، بیزارى بجویند و کسانى را که به فکر پیوستن به آنان باشند ذلیل شمارند و براى مردم بیان کنند که شیعیان از قدیم دشمن اسلام بوده و همواره تلاش مى‏کردند که به اهل سنّت ضربه بزنند(1). به گزارش سرویس بین‏الملل «بازتاب» به نقل از آسوشیتدپرس، شیخ صفر الحوالى، مفتى وهّابى در وب سایت خود اعلام کرد: «حزب اللّه که معناى آن حزب خداست، در حقیقت حزب شیطان است.» و هم‏چنین گفته است: «براى حزب اللّه دعا نکنید».
این فتوا بنا بر این نظریّه، از سوى وهّابیّان صادر شده که شیعیان رافضى‏اند. این فتوا، پیرو فتواى مشابهى صادر شده که در سه هفته پیش، از سوى روحانى دیگر مشهور سعودى «شیخ عبد اللّه بن جبرین»، صادر شده بود، آمده است.

(1) سوءال: «هل یجوز نصرة (ما یسمّى) حزب اللّه الرافضی؟ وهل یجوز الانضواء تحت إمرتهم ؟ وهل یجوز الدعاء لهم بالنصر والتمکین؟ وما نصیحتکم للمخدوعین بهم من أهل السنّة؟»
جواب: «لایجوز نصرة هذا الحزب الرافضی، ولایجوز الإنضواء تحت إمرتهم، ولایجوز الدعاء لهم بالنصر والتمکین، ونصیحتنا لأهل السنّة أن یتبروءا منهم، وأن یخذلوا من ینضموا الیهم، وأن یبینوا عداوتهم للإسلام والمسلمین وضررهم قدیماً وحدیثاً على أهل السنة، فإن الرافضة دائماً یضمرون العداء لأهل السنة، ویحاولون بقدر الاستطاعة إظهار عیوب أهل السنة والطعن فیهم والمکر بهم، وإذا کان کذلک فإن کل من والاهم دخل فی حکمهم لقول الله تعالى «وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ»».
شیخ عبد اللّه بن جبرین، شماره فتوا، 15903 تاریخ فتوا، 21/6/1427ه.(26/5/85) - 17-07-2006 شبکه نور الإسلام، www.islamlight.net.
(150)

آسوشیتدپرس مى‏افزاید: این فتوا در حالى صادر شده که خیابان‏هاى کشورهاى عربى، در حمایت از حزب‏اللّه و تقبیح اسرائیل، از تظاهر کنندگان سنّى و شیعه پر شده است و حتّى کشورى مانند اردن که بیشتر جمعیّت آن را سنّى مذهبان با گرایش هوادارى غرب تشکیل مى‏دهند، در این تظاهرات‏ها شرکت کرده‏اند.
گفتنى است، این گونه فتاوا، اکنون که جنگ در مراحل پایانى است، تنها نشان‏دهنده خشم سران فرقه وهّابیّت از اتحاد مسلمانان جهان و حتّى شهروندان آزادى‏خواه غیرمسلمان پشت سر جنبش مقاومت اسلامى حزب اللّه است(1).

(1) این قضیه در سایت الوطن این چنین آمده است: «قال الحوالی عصر یوم الخمیس أمام تجمع استقبله فی مدینة النماص الجنوبیّة القریبة من قریة الحولة مسقط رأسه على حدود منطقة عسیر والباحة: أنّه لایجوز الدعاء لحزب اللّه بالنصر على إسرائیل؛ کما هاجم الحوالی الشیعة فی السعودیة ووصمهم بالشرک.
ورغم معاناة الحوالی من جلطة دماغیة أصابته العام الماضی وسبّبت له أعاقة دائمة وشلل جزئى إلاّ أنّه مستمرّ فی إصدار الفتاوى.
وأکّد موقع (أمّة الإسلام) الذی یشرف علیه الشیخ على بن مشعوف أحد منظمى زیارة الحوالى، أنّ الفتوى صدرت بحضور قاضی محافظة النماص الشیخ محمّد المهنا، وعدد کبیر من مشائخ المحافظة وطلاب العلم فیها ولاقت تأییدهم.
وتأتى فتوى الحوالی بعد ثلاثة أسابیع من فتوى مشابهة أصدرها الشیخ عبد اللّه بن جبرین، الرجل الثانی فی الهرم الدینی للحرکة الوهّابیة، یحرم فیها الدعاء لحزب اللّه اللبنانی، ویطلب فیه ممّن یعتبرهم من المسلمین السنّة بتخذیل من ینضمّ إلیهم.
وسبّبت فتوى ابن جبرین ردّة فعل عنیفة من علماء المسلمین السنّة فی العالم حیث رفضها غالبیّة علماء مصر وفلسطین والجزائر وسوریا والإخوان المسلمین، ودعوا إلى نصرة الحزب بالدعاء والنصرة المادیّة؛ کما تسبّبت فتوى بن جبرین فى تصادم مواقف رجال الدین السلفیین والوهابیین». سایت: WWW.WATAN.COMالریاض، الإسلام الیوم، 12/7/1427، م 6/8/2006.
(151)
شیخ ناصر العمر دیگر مفتى وهّابى از دیار سعودى نیز گفته است:
دشمنى با حزب اللّه بر همگان واجب است، زیرا آن‏ها دشمن همیشگى اهل سنّت بوده‏اند(1).
12. مفتیان سعودى، کاسه داغ‏تر از آش:
این فتواى ضدّ اسلامىِ علماى تندروى وهّابیّت برخلاف فتواى نظریّه‏پرداز آنان ابن تیمیّه است؛ بلکه کاسه داغ‏تر از آش به‏شمار مى‏آیند؛ زیرا ابن تیمیّه با همه دشمنى و ضدیّت با شیعه، در پاسخ سؤال از کسى که یهود و نصارى را بر شیعه ترجیح مى‏دهد با صراحت گفته است: «آن‏هایى که به شریعت پیامبر گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ایمان آورده‏اند، اگرچه اهل بدعت باشند همانند خوارج، شیعه، مرجئه و قدریّه، از یهود بهترند که منکر رسالت آن حضرت مى‏باشند».
آن گاه اضافه مى‏کند: «کفر یهود و نصارى به دین اسلام روشن است، ولى اهل بدعت، اگر موافق با رسول اکرم[ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ] باشند، قطعا کافر نیستند و در صورتى که اهل بدعت را کافر بدانیم، کفر او همانند کفر کسى که پیامبر اکرم [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ] را تکذیب مى‏کند، نیست(2).

(1) سایت: WWW.WATAN.COM.
(2) جواب ابن تیمیّه: «الحمد للّه کل من کان موءمنا بما جاء به محمّد فهو خیر من کلّ من کفر به وإن کان فی الموءمن بذلک نوع من البدعة سواء کانت بدعة الخوارج والشیعة والمرجئة والقدریّة أو غیرهم؛ فإنّ الیهود والنصارى کفّار کفرا معلوما بالإضطرار من دین الإسلام، والمبتدع إذا کان یحسب أنّه موافق للرسول لا مخالف له لم یکن کافرا به ولو قدر أنّه یکفر فلیس کفره مثل کفر من کذّب الرسول [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ]». مجموع الفتاوى، ج 35، ص 201.
(152)

نقد نظریّه وهّابیّت، در تکفیر مسلمانان


1. تکفیر مسلمانان مخالف نصّ قرآن است

در گذشته و امروز، عدّه‏اى با جرئت تمام و بدون داشتن ملاک شرعى، فتوا به کفر افراد و گروه‏ها صادر کرده و مى‏کنند و معلوم نیست که براساس چه مدرک و ملاک عقلى و شرعى، این‏چنین با حیثیّت و آبروى افراد بازى مى‏کنند؟
براى روشن شدن موضوع، لازم است به این نکته بپردازیم که: «به چه کسى مسلمان گفته مى‏شود؟» و به تعبیر دیگر: «مرز ورود و خروج به دین اسلام چیست؟»
بى‏شک، کمترین درجه مسلمانى، اقرار و گواهى به وحدانیّت خداوند تبارک و تعالى و رسالت و پیامبرى پیامبر اعظم حضرت محمّد مصطفى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است، اگرچه فقط زبانى بوده و از مرحله سخن فراتر نباشد؛ بنابر شهادت وحى و اعتراف عموم مفسّران، فقیهان و دانشمندان علم کلام، خون و مال چنین شخصى محفوظ و هیچ کس حقّ تعرّض به او را ندارد.
اینک به دو آیه از قرآن براى رسیدن به تعریفى از اسلام و مسلمان با استفاده از نظریّات مفسّران اشاره مى‏کنیم:
آیه اوّل:
خداوند متعال در رابطه با اسلام عرب‏هاى بادیه نشین مى‏فرماید:
(153)

«قَالَتِ الاْءَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَ لَـکِن قُولُوآا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الاْءِیمَـنُ فِى قُلُوبِکُمْ وَ إِن تُطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لاَ یَلِتْکُم مِّنْ أَعْمَــلِکُمْ شَیْـءًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ »(1)؛ عرب‏هاى بادیه‏نشین گفتند: ایمان آورده‏ایم، بگو: شما ایمان نیاورده‏اید، ولى بگویید: اسلام آورده‏ایم، چون هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید چیزى از پاداش کارهاى شما را فروگذار نمى‏کند، خداوند آمرزنده و مهربان است.

تفاوت میان ایمان و اسلام:
در این آیه، ایمان در مرحله‏اى پس از اسلام قرار گرفته است و این بدان معناست که یکى اخصّ است و دیگرى اعم.
راغب اصفهانى در مفردات مى‏نویسد:
الإسلام: الدخول فى السلم، وهو أن یسلم کلّ واحد منهما أن یناله من ألم صاحبه(2)؛ اسلام، یعنى ورود در امنیّت و آرامش، یعنى با پذیرش توحید و رسالت از آزار دیگرى محفوظ باشد.
ابن جریر طبرى در تفسیر آیه شریفه، به نقل از زُهرى مى‏نویسد:
اسلام، شهادت و گواهى به وحدانیّت خدا و یکتایى پروردگار است و ایمان، سخن همراه با عمل است(3).

(1) حجرات (49) آیه 14.
(2) مفردات راغب، ماده «سلم».
(3) از زهرى نقل شده است: «الأعراب آمنّا قل لم‏توءمنوا ولکن قولوا أسلمنا قال: إنّ الاسلام، الکلمة، والایمان، العمل.» جامع البیان، ج 26، ص 182، شماره 24607.
(154)
زمخشرى مى‏گوید:
اسلام، ورود در امنیّت و آرامش و خارج شدن از جنگیدن با مسلمانان است که با شهادتین حاصل مى‏شود، این سخنِ خداوند را که به گروهى از تازه مسلمان‏ها فرمود: «وَ لَمَّا یَدْخُلِ الاْءِیمَـنُ فِى قُلُوبِکُمْ»(1)؛ در حقیقت اقرار زبانى اگر قلب را تسخیر نکند اسلام است و اگر زبان و دل هر دو آن را پذیرا شدند، ایمان است؛ چرا که إیمان، اعتقادى محکم، همراه با آرامش درونى است(2). بنابراین، اعتقاد و نظریّه مفسّران و دانشمندان اسلامى این است که با شهادت و اقرار به خدا و پذیرش رسالت پیامبرش، مرحله اوّل از مسلمانى محقّق مى‏شود که در نتیجه خون، مال، آبرو و ناموس چنین شخصى باید از تعرّض محفوظ بماند.
قرطبى مى‏گوید:
حقیقت ایمان همان تصدیق قلبى است، امّا پذیرش اسلام یعنى باور ظاهرى به آن چه پیامبر آورده است که همین مقدار براى حفظ جان کافى است(3). ابن کثیر گفته است:

(1) شما مسلمانید، ولى هنوز ایمان، مرز دل‏هاى شما را فتح نکرده است. حجرات (49) : 14.
(2) «الدخول فی السلم والخروج من أن یکون حربا للموءمنین بإظهار الشهادتین، ألا ترى إلى قوله تعالى «ولمّا یدخل الإیمان فى‏قلوبکم»». الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل، ج 3، شرح ص 569.
(3) وحقیقة الإیمان التصدیق بالقلب، وأما الإسلام فقبول ما أتى به النبی[ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله [فى الظاهر، وذلک یحقن الدم. تفسیر قرطبى، ج 16، ص 299.
(155)

از این آیه استفاده مى‏شود که ایمان، اخصّ از اسلام است که مذهب اهل سنّت نیز همین است. و این آیه دلالت مى‏کند که این اعراب، منافق نبودند، بلکه مسلمانانى بودند که ایمان در قلب آنان استوار نشده بود و مقامى فراتر از آن چه که داشتند ادّعا کردند و به همین جهت خداوند آنان را تأدیب نمود.
و اگر چنان که آنان منافق بودند، با آنان برخورد به عمل مى‏آمد و رسوا مى‏شدند همان گونه‏اى که با منافقان در سوره برائت به عمل آمده(1). آیه دوم:
خداوند متعال در رابطه با اسلام آوردن کفّار در میدان جنگ مى‏فرماید:
«یَـآأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوآا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِى سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَلاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَىآ إِلَیْکُمُ السَّلَـمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَوةِ الدُّنْیَا فَعِندَ اللَّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٌ کَذَ لِکَ کُنتُم مِّن قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوآا إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا »(2)؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید هنگامى که در راه خدا گام مى‏زنید (و به سفرى براى جهاد مى‏روید)، تحقیق کنید و

(1) وقد استفید من هذه الآیة الکریمة أنّ الإیمان أخصّ من الإسلام، کما هو مذهب أهل السنة والجماعة ... فدلّ هذا على أن هوءلاء الأعراب المذکورین فی هذه الآیة لیسوا بمنافقین وإنّما هم مسلمون لم یستحکم الإیمان فی قلوبهم، فادّعوا لأنفسهم مقاما أعلى مما وصلوا إلیه، فأُدّبوا فى ذلک... ولو کانوا منافقین لعنّفوا وفضحوا، کما ذُکر المنافقون فی سورة براءة. تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 234.
(2) نساء (4) آیه 94.
(156)
به‏سبب این که سرمایه ناپایدار دنیا (و غنایمى) به دست آوردید، به کسى که اظهار صلح و اسلام مى‏کند، نگویید مسلمان نیستى! زیرا غنیمت‏هاى فراوانى (براى شما) نزد خداست، شما قبلاً چنین بودید و خداوند بر شما منّت نهاد پس (به شکرانه این نعمت بزرگ) تحقیق کنید، خداوند به آن چه انجام مى‏دهید، آگاه است(1). سیوطى مى‏نویسد:
بزّار، دار قطنى و طبرانى از ابن عباس نقل مى‏کنند که گفت: پیامبر اکرم [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ] گروهى را که مقداد هم در میان آنان بود براى جنگ فرستاد، وقتى که به آن مکان و قبیله رسیدند، دیدند همه فرار کرده‏اند مگر یک نفر که چون مال و ثروت زیادى داشت، فرار نکرده بود؛ تا نگاهش به جنگ‏جویان مسلمان افتاد، شهادتین را بر زبان جارى کرد، مقداد شمشیر کشید و او را کشت.
یکى از مسلمانان گفت: مردى را که گواهى به خدا داد، کشتى؟ من این کارت را به پیامبر گزارش خواهم کرد. پس از بازگشت محضر پیامبر آمدند و گفتند: اى رسول خدا! یک نفر به خداوند اقرار کرد، ولى مقداد او را کشت. فرمود: مقداد را صدا بزنید. آن‏گاه فرمود: آیا کسى را که «لااله إلاّ اللّه» گفت، کشتى؟ فرداى قیامت چه جوابى دارى؟ و خداوند متعال این آیه را نازل فرمود(2).

(1) با استفاده از ترجمه تفسیر نمونه.
(2) بعث رسول اللّه [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ] سریّة فیها المقداد بن الأسود، فلمّا أتوا القوم وجدوهم قد تفرّقوا وبقی رجل له مال کثیر لم یبرح، فقال: «أشهد ان لا إله إلا اللّه» فأهوى إلیه المقداد فقتله. فقال له رجل من أصحابه: أقتلت رجلاً شهد أن لا إله إلا اللّه؟ لأذکرنّ ذلک للنبی [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ]، فلمّا قدموا على رسول اللّه [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ] قالوا: یارسول اللّه، إنّ رجلاً شهد أن لا إله إلاّ اللّه فقتله المقداد. فقال: أدعوا لی المقداد، فقال: یا مقداد! أقتلت رجلاً یقول لا إله إلا اللّه؟ فکیف لک بلا إله إلا الله غدا؟ فأنزل اللّه یا أیها الذین آمنوا إذا ضربتم فى سبیل اللّه إلى قوله کذلک کنتم من قبل. درّ المنثور، ج 2، ص 200، تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص552 و مجمع الزوائد، ج 7، ص 9.
(157)
نکته قابل توجه:
مقصود از ایمان در آیه دوم، معناى لغوى یعنى امنیّت است؛ یعنى اگر کسى شهادتین را گفت، به او نگویید که تو امنیّت ندارى؛ بلکه با ذکر شهادتین، مسلمان مى‏شود و امنیّت جانى و مالى را به دست آورده است و کسى حقّ تعرّض به او را ندارد.
همان گونه که ابن جوزى به نقل از على علیه‏السلام ، ابن عبّاس، عکرمه، ابوالعالیه، یحیى بن یعمر و ابو جعفر، «مَؤْمَنا» را به فتح میم قرائت کرده‏اند که معنایش همان امنیّت مى‏باشد(1).

2. تکفیر مسلمان مخالف سنّت پیامبر اکرم (ص)

تکفیر مسلمانان همان گونه که مخالف قرآن هست، مخالف با سنّت پیامبر گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نیز مى‏باشد که به برخى از روایاتى که در معتبرترین کتاب‏هاى اهل سنّت آمده اشاره مى‏کنیم:

الف: نهى شدید از تکفیر مسلمانان:
على علیه‏السلام و جابر از پیامبر گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نقل کرده‏اند که فرمود:

(1) وقرأ علی وابن عباس وعِکْرِمَة وأبو العالیة ویحیی بن یَعْمَر وأبو جعفر: بفتح المیم [لَست مَؤْمَنا] من الأمان. زاد المسیر، ج 2، ص175.
(158)

... أهل لا إله إلاّ اللّه لا تکفّروهم بذنب ولا تشهدوا علیهم بشرک(1)؛ گوینده «لا اله إلاّ اللّه» را به خاطر گناهى تکفیر نکنید و آنان را به شرک متهم ننمایید.
عائشه مى‏گوید: از پیامبر گرامى شنیدم که فرمود:
لاتُکَفِّروا أحَدا من أهْلِ القِبْلَة بِذَنْبٍ وإنْ عَمِلُوا بِالْکَبائر(2)؛ هیچ‏یک از اهل قبله را به خاطر گناه، تکفیر نکنید اگرچه گناهان بزرگ انجام داده باشد.

ب: کفر کسى که دیگران تکفیر کند:
بخارى از ابوذر نقل مى‏کند که از پیامبر گرامى [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ] شنیدم که فرمود:
لاَ یَرْمِی رَجُلٌ رَجُلاً بِالْفُسُوقِ، وَلاَ یَرْمِیهِ بِالْکُفْرِ، إِلاَّ ارْتَدَّتْ عَلَیْهِ، إِنْ لَمْ یَکُنْ صَاحِبُهُ کَذَلِکَ(3)؛ اگر کسى فردى را به گناه و یا کفر متهم کند و آن فرد اهل گناه و کفر نباشد، آن گناه و کفر به خود گوینده برمى‏گردد.
عبد اللّه عمر از پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نقل کرده که فرمود:
أیُّما رَجُلٍ مسلم کَفَّر رجُلاً مُسْلِماً فَإنْ کانَ کافِرا، وَإلاّ کانَ هُوَ الکافِرُ(4)؛ هر مسلمانى مسلمان دیگرى را به کفر متهم سازد، اگر او

(1) المعجم الأوسط، ج 5، ص 96، مجمع الزوائد، ج 1، ص 106.
(2) مجمع الزوائد، ج 1، ص 106 و 107.
(3) صحیح بخارى، ج 7، ص 84، ح 6045، کتاب الأدب، ب 44 ، باب مَا یُنْهَى مِنَ السِّبَابِ وَاللَّعْنِ.
(4) کنز العمال، ج 3، ص 635 از سنن أبى داود و مسند أحمد، ج 2، ص 22 با اندک تفاوت.
(159)
کافر نباشد، خود گوینده کافر مى‏گردد.
عبد اللّه عمر نیز از پیامبر گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نقل کرده که فرمودند:
کُفُّوا عَنْ أهْلِ لا إلهَ إلاّ اللّهُ لا تُکَّفِرُوهُمْ بِذَنْبٍ، مَنْ أکْفَرَ أهْلَ لا إلهَ إلاّ اللّه فَهُوَ إلَى الْکُفْرِ أقْرَب(1)؛ از تکفیر گویندگان «لااله إلاّ اللّه» دست بردارید و آنان را به خاطر گناه، به کفر متهم نکنید، آن کس که اهل توحید را به کفر نسبت دهد خود او به کفر نزدیک‏تر است.

ج: حرمت قتل اهل قبله:
بخارى در صحیح خود از انس بن مالک از رسول خدا [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ] نقل مى‏کند که فرمود:
مَنْ صَلَّى صَلاَتَنَا، وَاسْتَقْبَلَ قِبْلَتَنَا، وَأَکَلَ ذَبِیحَتَنَا، فَذَلِکَ الْمُسْلِمُ الَّذِی لَهُ ذِمَّةُ اللَّهِ وَذِمَّةُ رَسُولِهِ، فَلاَ تُخْفِرُوا اللَّهَ فِی ذِمَّتِهِ(2)؛ کسى که مانند ما نماز بخواند و به طرف قبله بایستد و از گوشت ذبح شده ما بخورد پس او مسلمان است و در پناه خدا و رسول، عهد خدا را درباره او نشکنید.

د: حرمت قتل کسى که از ترس اسلحه، اسلام بیاورد:

(1) معجم الکبیر، ج 12، ص 211؛ مجمع الزوائد، ج 1، ص 106؛ جامع الصغیر، ج 2، ص 275؛ کنز العمال، ج 3، ص 635 و فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج 5، ص 12.
(2) صحیح بخارى، ج 1، ص 102، ح 391، کتاب الصلاة، باب فضل استقبال القبلة.
(160)

مسلم در صحیح خود از اسامة بن زید نقل مى‏کند که گفت:
پیامبر اکرم [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ] ما را به جنگ قبیله‏اى فرستاد، هنگام صبح در میان قبیله حُرَمة از جُهَینه بودیم، مردى از افراد قبیله را تعقیب کردم، گفت: «لا اله إلاّ اللّه»، با نیزه او را از پا درآوردم، احساس کردم کار بدى کرده‏ام و لذا به پیامبر گزارش دادم، فرمود: أَقَالَ لاَإِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَقَتَلْتَهُ؛ آیا کسى را که لا اله إلاّ اللّه گفت، کشتى؟ عرض کردم: اى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله إِنَّمَا قَالَهَا خَوْفًا مِنَ السِّلاَحِ؛ ! او براى حفظ جان و ترس از اسلحه آن را گفت.
حضرت فرمود: أَفَلاَ شَقَقْتَ عَنْ قَلْبِهِ حَتَّى تَعْلَمَ أَقَالَهَا أَمْ لاَ. فَمَازَالَ یُکَرِّرُهَا عَلَىَّ حَتَّى تَمَنَّیْتُ أَنِّی أَسْلَمْتُ یَوْمَئِذٍ؛ مگر تو قلبش را شکافتى تا بدانى که راست مى‏گوید یا خیر؟ پیامبر این سخن را مُدام تکرار مى‏کرد و من آرزو کردم که اى کاش امروز مسلمان مى‏شدم.
سعد بن وقّاص مى‏گوید: من هیچ مسلمانى را نمى‏کشم تا ذوالبطین یعنى اُسامه او را بکشد. شخصى پرسید: مگر خداوند نفرموده است: «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَتَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ»؛ کافران را بکشید تا فتنه‏اى نباشد و همه دین براى خدا باشد.
سعد وقّاص گفت: «ما جنگ کردیم تا فتنه‏اى نباشد، ولى تو و یارانت جنگ مى‏کنید تا فتنه باشد»(1).
ه: حرمت قتل کسى که پس از کشتن مسلمانان، اسلام بیاورد:
در روایت دیگرى نقل مى‏کند که:

(1) صحیح مسلم، ج1، ص 67، ح 180، کتاب الإیمان، ب 40، باب تَحْرِیمِ قَتْلِ الْکَافِرِ بَعْدَ أَنْ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ.
(161)

اسامة بن زید یکى از مشرکان را پس از آن که «لا اله إلاّ اللّه» به قتل رساند، وقتى به پیامبر گرامى [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ] قضیه را خبر دادند، حضرت اسامه را احضار نمود و به او فرمود: چرا وى را کشتى؟ پاسخ داد: یَا رَسُولَ اللَّهَ أَوْجَعَ فِی الْمُسْلِمِینَ وَقَتَلَ فُلاَنًا وَفُلاَنًا - وَسَمَّى لَهُ نَفَرًا - وَإِنِّی حَمَلْتُ عَلَیْهِ فَلَمَّا رَأَى السَّیْفَ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ؛ یارسول اللّه، قلب مسلمانان را به‏درد آورد، تعدادى از مسلمانان را کشت، هنگامى که خواستم وى را به قتل رسانم، چشمش که به شمشیر افتاد، «لا اله إلاّ اللّه» گفت. پیامبر اکرم [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ] فرمود: با این حال وى را کشتى؟ پاسخ داد: آرى(1). روز قیامت با «لا اله إلاّ اللّه» چه خواهى کرد؟
در ادامه حدیث آمده که حضرت چندین بار فرمود: فَکَیْفَ تَصْنَعُ بِلاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ إِذَا جَاءَتْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛ فرداى قیامت با کلمه «لا اله إلاّ اللّه» چه خواهى کرد؟ عرضه داشت: یا رسول اللّه برایم طلب مغفرت کن(2).

3. تکفیر مسلمین خلاف سیره پیامبر (ص) است

تکفیر مسلمانان همان‏طور که مخالف سنّت پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏باشد، مخالف با سیره آن حضرت نیز مى‏باشد، همان گونه که:
در صحیح بخارى انس بن مالک از رسول خدا [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ] نقل مى‏کند که

(1) صحیح مسلم، ج1، ص 67، ح 1801.
(2) صحیح مسلم، ج 1، ص 68، ح 181، کتاب الإیمان، باب تَحْرِیمِ قَتْلِ الْکَافِرِ بَعْدَ أَنْ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ.
(162)
فرمودند:
أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى یَقُولُوا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ. فَإِذَا قَالُوهَا وَصَلَّوْا صَلاَتَنَا، وَاسْتَقْبَلُوا قِبْلَتَنَا، وَذَبَحُوا ذَبِیحَتَنَا، فَقَدْ حَرُمَتْ عَلَیْنَا دِمَاوءُهُمْ وَأَمْوَالُهُمْ إِلاَّ بِحَقِّهَا، وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ؛(1) مأمور به جنگیدن با مردم هستم تا لا اله إلاّ اللّه بگویند، هرگاه آن را بر زبان جارى کردند و مانند ما نماز خواندند و رو به قبله ایستادند و حیوانات را مانند ما ذبح کردند، خون و اموال آنان بر ما حرام مى‏شود مگر حق خدا که حسابشان بر اوست.
ابن عباس مى‏گوید:
عُقْبَة بن ابى مُعَیْط هر گاه از سفر بر مى‏گشت، مردم مکه را جهت صرف غذا به خانه خود دعوت مى‏کرد.
با پیامبر گرامى [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ] زیاد هم نشین بود و از سخنان حضرت خوشش مى‏آمد، به هنگام برگشت از سفرى، غذایى تهیه نمود و پیامبر گرامى [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ] را نیز دعوت نمود.
حضرت فرمود: ما أنَا بِالذِی آکِلٌ مِنْ طْعامِکَ حَتّى تَشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاّ اللّهُ وَأنِّی رَسُولُ اللّه؛ اگر به وحدانیت خداوند و رسالت من گواهى ندهى، از غذاى تو میل نخواهم کرد.
عقبه گفت: برادر زاده غذا بخور!
حضرت فرمود: ما أنَا بِالَّذِی أَفْعَلُ حَتّى تَقُولُ! فَشَهِدَ بِذلکَ وَطَعُمَ مِن طَعامِهِ؛ لب به غذا نمى‏زنم مگر این که اسلام اختیار کنى!
عقبه به وحدانیّت خداوند و رسالت پیامبر گرامى [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ] گواهى داد،

(1) صحیح بخارى، ج 1، ص 102، ح 392، کتاب الصلاة، باب فضل استقبال القبله.
(163)
تا حضرت از غذاى او میل نمود(1). نظیر این روایت را ابن شهر آشوب در مناقب نقل کرده است(2).

4. تکفیر مسلمانان مخالف روش صحابه

بخارى در صحیح خود از میمون بن سیاه نقل کرده که از انس بن مالک پرسید:
مَا یُحَرِّمُ دَمَ الْعَبْدِ وَمَالَهُ فَقَالَ مَنْ شَهِدَ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، وَاسْتَقْبَلَ قِبْلَتَنَا، وَصَلَّى صَلاَتَنَا، وَأَکَلَ ذَبِیحَتَنَا، فَهُوَ الْمُسْلِمُ، لَهُ مَا لِلْمُسْلِمِ، وَعَلَیْهِ مَا عَلَى الْمُسْلِمِ(3)؛ چه چیز خون انسان و مالش را حرام مى‏کند: گفت: شهادت به یگانگى خدا و رو به قبله شدن و همانند ما نماز خواندن و خوردن گوشت حیوانى که ما آن را ذبح کرده‏ایم، پس چنین کسى مسلمان است و هر حقوقى مسلمان دارد، او هم دارد.

5 . تکفیر مسلمان مخالف نظریه علماى اهل سنّت


نظر شافعى رئیس مذهب شافعیّه:
امام شافعى متوفاى 204، گفته است:
أقبل شهادة أهل الأهواء إلا الخَطّابیة؛ لأنّهم یشهدون بالزور

(1) در المنثور، ج 5، ص 68. تفسیر آلوسى، ج 19، ص 11.
(2) مناقب آل أبى طالب، ج1، ص 118.
(3) صحیح بخارى، ج 1، ص 103، ح 393، کتاب الصلاة، باب فضل استقبال القبله.
(164)
لموافقیهم(1)؛ شهادت تمام اهل بدعت را قبول مى‏کنم جز خَطّابیّه زیرا این‏ها شهادت دروغ را نسبت به موافقان خویش جایز مى‏شمارند.

نظر اشعرى رئیس اشاعره:
ابو الحسن اشعرى متوفاى 324، مؤسس مذهب اشاعره، مى‏نویسد:
اِخْتَلَفَ المُسْلِمُون بَعْدَ نَبِیِّهِمْ صلى الله علیه وسلم فی أَشْیاء ضَلَّلَ بَعْضُهُم بَعْضا ، وبَرِى‏ءَ بَعْضُهُم من بعضٍ فَصاروا فِرَقا مُتَبایِنِین وأحزابا مُتَشَتِّتِین إلاّ أنّ الإسلامَ یَجْمْعُهُم ویَشْتَمِلُ عَلَیْهِم(2)؛ بعد از پیامبر گرامى [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ] میان مسلمانان در بسیارى از امور اختلاف پدید آمد به‏طورى که برخى از آنان دیگرى را گمراه دانسته و از آنان تبرا جستند و با این که به فرقه‏هاى مخالف و احزاب پراکنده منشعب شدند ولى اسلام همه را فرا مى‏گیرد و شامل مى‏شود.
زاهر بن احمد سرخسى متوفاى 389، از دوستان نزدیک ابوالحسن اشعرى نقل مى‏کند که اشعرى، هنگام وفاتش به من دستور داد که تمام اصحاب و پیروان او را که جمع کردم، به آنان گفت:
اِشْهَدُوا عَلَیَّ أنَّنِی لا أُکَّفِرُ أحدا من أهل القِبْلَةِ بِذَنْبٍ ، لأنّی رأیتُهُم کُلَّهُم یُشیرُون إلى مَعْبُودٍ واحدٍ والإسلامُ یَشْمُلُهم ویَعُمُّهُم(3)؛ گواه

(1) مجموع نووى، ج 4، ص 254، شرح صحیح مسلم، ج 1، ص 60، البحر الرائق، ج 1، ص 613 و حاشیة ردّ المحتار ابن عابدین، ج 4، ص 422.
(2) مقالات الإسلامیّین، ج1، ص 2.
(3) الیواقیت والجواهر، ص 58.
(165)
باشید که هیچ‏یک از اهل قبله را به خاطر گناهى که از وى سر مى‏زند تکفیر نمى‏کنم؛ زیرا همه آنان به خداى واحد عقیده دارند و اسلام بر همه آنان صدق مى‏کند.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد